واقعیت این است که در ارزیابی یک نهاد نظارتی باید به عملکرد و پیامد آن رجوع کرد، نه نیت و اهدافی که برای آن طراحی و تعریف شده است. از این حیث وقتی به عملکرد ساترا به مثابه یک نهاد نظارتی مینگریم، بیش از هر چیز با جدل و جدالهای کلامی و قضایی مواجه میشویم که حاصلش نه پیشبرد حمایتگرانه و نه حتی نظارت کیفی بر اساس سازکارهای حرفهای و هنری، بلکه اغلب دستاندازی و اخطاریه و احضاریه و در نهایت توقیف یک برنامه بوده است.
ساترا بیش از اینکه با پلتفرمها و نمایش خانگی تعامل داشته باشد، بر سر تقابل است و به جای اینکه نوعی کنشگری راهگشا و پیشبرنده بین آن و پلتفرمها برقرار باشد به نوعی چالشگری دامن زده است. همین کافیست تا درباره ضرورت این نظارت بازاندیشی شود و این پرسش به میان بیاید که آیا اساساً صدا و سیما نهاد نظارتی مناسب و معقولی برای تنظیمگری پلتفرمها و بخش نمایش خانگی است یا نه؟ و آیا نهادی که خود رقیب محسوب میشود، میتواند نظارت بر رقیب را هم به عهده بگیرد و آیا در این مسئولیت میتواند به عدالت و انصاف عمل کند یا همه چیز در بازی و بازار رقابت صورتبندی شده و بر مکانیسم سود و منفعت سنجیده میشود.
مسأله این نیست که در اختلافهای پیش آمده، حق با کدام سو است، مسأله این است که اساساً این میزانسن و میزان از پایه غلط است و نمیتواند به نظارت متوازن و منصفانه دست بزند. در واقع مشکل، مشکل ساختاری است نه رفتاری. وقتی سازکار یک رابطه تنظیمگرانه غلط چیده شود، مکانیسمهای نظارتی نمیتواند درست عمل کند که خانه از پای بست ویران است. صدا و سیما به مثابه یک نهاد رقیب نمیتواند نهادی نظارتی هم باشد که تعارض منافع نمیگذارد تا تعامل سازندهای بین ساترا و نمایش خانگی برقرار شود. از این رو به نظر میرسد این نه صدا و سیما که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است که باید متولی این کار و به عنوان نهاد نظارتی بر عملکرد پلتفرمها تعیین شود که اتفاقاً هم سازکار اداری روشن و تعریف شدهای در این زمینه دارد و هم سابقه و تجربه طولانیتر در شیوههای نظارتی نسبت به صدا و سیما دارد. ماهیت و عملکرد ساترا در بستر صدا و سیما و سازکارهایش ناممکن است که این رقیب، نظارت، داوری و انحصار را با هم میخواهد! بدیهی است که در درون چنین وضعیت ناموزونی نمیتوان به درستی داوری کرد و نظارت به انتظار اطاعت تقلیل مییابد و استقلال رسانهای- هنری پلتفرمها را تضعیف میکند.
0 دیدگاه